- آگاه
- پنجشنبه ۱۶ دی ۹۵
- ۱۰:۳۲
اصل مرحله ای بودن آفرینش اندیشه ای قرآنی است . اما جزییات و چگونگی در خور بررسی های تفصیلی است. اکنون به اختصار این مساله را در سه جهت با ز می کاویم.
یک. آفرینش جهان
مراحل یا ایام آفرینش جهان در قرآن شش روز دانسته شده که چهار روز آن مربوط به زمین و تدبیر امور آن است. چهار روز نیز مربوط به آسمانها است که دو روز آن با زمین مشترک است فصلت (41)، آیات 10 و 12.؛ لذا جمعاً شش روز مىشود.
منظور از شش روز، شش دوره یا مرحله است؛ نه شش روز از شبانه روزهاى دنیا که برابر با 24 ساعت است و یا روز در برابر شب که بخشى از زمان یاد شده است.
مسئله آفرینش جهان در شش روز، در هفت آیه از آیات قرآن اعراف (7)، آیه 54 ؛ یونس (10)، آیه 3 ؛ هود (11)، آیه 7 ؛ فرقان (25)، آیه 59 ؛ سجده (32)، آیه 4 ؛ ق (50)، آیه 38 ؛ حدید (57)، آیه 4. آمده است. در سه مورد علاوه بر آسمانها و زمین، «ما بَیْنَهُما»؛ «آنچه در میان زمین و آسمان قرار دارد» نیز اضافه شده است. البته پیدایش مجموعه جهان در شش روز معمولى دنیاى ما به ظاهر خلاف علم است؛ زیرا علم مىگوید: میلیاردها سال طول کشیده تا زمین و آسمان به وضع کنونى در آمده است؛ لکن چنان که گذشت «یوم» به معناى «یک دوران» نیز به کار مىرود؛ خواه این دوران یک سال باشد یا صد سال یا یک میلیون سال و یا میلیاردها سال و شواهدى این معنا را اثبات مىکند:
1. در قرآن بارها کلمه یوم به معناى مدت طولانى به کار رفته است؛ مانند: «یَوْمِ الْقِیامَةِ»؛ معارج (70)، آیه 4. که حداقل پنجاه هزار سال طول مىکشد.
2. در لغت گاهى «یوم» به مدتى از زمان به هر مقدار باشد اطلاق شده است راغب اصفهانى، مفردات، دفتر نشر الکتاب، ص 553..
3. در روایات «یوم» به معناى دوران آمده است: «الدَّهْرَ یَوْمَانِ یَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْکَ»؛ نهج البلاغه، نامه 72 .؛ «دنیا براى تو دو روز است: روزى به سود تو است و روزى به زیان تو». و «سته ایام» هم به «ستة اوقات» (شش وقت و دوران) تفسیر شده است ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج 6، ص 201..
4. در گفت و گوى روزمره نیز «یوم» و معادل فارسى آن به معناى دوران به کار مىرود. براى مثال مىگوییم: روزى زمین گداخته و سوزان بود و روز دیگر سرد شد، در حالى که دوران گداختگى زمین به میلیاردها سال بالغ مىشود.
کلیم کاشانى مىگوید:
به نامى حیات دو روزى نبود بیش / آن هم کلیم با تو بگویم چسان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن / روز دیگر به کندن دل زین و آن گذشت
دورانهاى ششگانه
از آنچه گذشت نتیجه مىگیریم که خداوند، مجموعه زمین و آسمان را در شش دوران متوالى آفریده است؛ هر چند این دورهها گاهى به میلیونها یا میلیاردها سال بالغ شده است، و علم امروز مطلبى مخالف این موضوع بیان نکرده است. این دورانهاى ششگانه احتمالاً به ترتیب ذیل بوده است:
1. روزى که همه جهان به صورت توده گازى شکلى بوده که با گردش به دور خود از هم جدا گردید و کرات را تشکیل داد.
2. این کرات به تدریج به صورت توده مذاب و نورانى و یا سرد و قابل سکونت در آمدند.
3. روز دیگر منظومه شمسى، تشکیل یافت و زمین از خورشید جدا شد.
4. روز دیگر زمین سرد و آماده حیات گردید.
5. سپس گیاهان و درختان در زمین آشکار شدند.
6. سرانجام حیوانات و انسان در روى زمین ظاهر گشتند تفسیر نمونه، همان، ج 6، صص 200-202، با تلخیص و برخى اضافات..
آنچه در دورانهاى ششگانه بیان شد، با آیات قرآن نیز سازگارى دارد؛ از جمله: «او (خدا) در زمین کوههایى قرار داد و برکاتى در آن آفرید و مواد غذایى مختلف آن را مقدر فرمود؛ اینها همه در چهار روز (دوره) بود، درست به اندازه نیاز تقاضا کنندگان. سپس اراده آفرینش آسمان فرمود و در حالى که به صورت دود بود، به آن و به زمین دستور داد به وجود آیید و شکل گیرید؛ خواه از روى اطاعت و خواه اکراه. آنها گفتند: ما از روى طاعت مىآییم. در این هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز (دو دوره) آفرید و آنچه مىخواست، در هر آسمانى مقدر فرمود. آسمان پایین را با چراغهایى (ستارگان) زینت بخشیدیم و (با شهابها) از استراق سمع شیاطین حفظ کردیم. این است تقدیر خداوند دانا» فصلت (41)، آیات 10-12..
در پایان گفتنى است هر تقسیمى براساس اعتبار خاصى صورت مىگیرد. تقسیم ادوار آفرینش به شش دوره در قرآن منافاتى، با تقسیم به دورههایى کمتر یا بیشتر در علوم تجربى براساس اعتباراتى دیگر نیست و در این صورت، نباید آیات قرآن را معارض علوم بشرى انگاشت.
دو. آفرینش اولیه انسان
قرآن مجید خلقت نخستین انسان را از خاک معرفی کرده است . اما در رابطه با اینکه ایا خاک دفعتا به انسان تبدیل شد یا فرایندی طولانی و تدریجی را پشت سر نهاد به صراحت مطلبی در قرآن نیامده است . البته ظاهر کلام قرآن با خلقت دفعی انسان سازگاری بیشتری دارد ، اما این طور نیست که صریحا و قاطعانه نگرش تدریجی را رد کرده باشد ، بلکه با هر یک از دو انگاره قابل سازگاری است ولی با یکی بیشتر.لیکن سخن اینجاست که اگر این مساله تدریجی بوده باشد فرایند و مراحل آن چگونه بوده است ؟ برخی خواسته اند آیات قرآن را براساس نظریه تکاملیداروین تفسیر کنند. این رویکرد اشکالات متعددی دارد .در اینجا مروری فشرده اما چند جانبه بر این گمانه می کنیم:
نظریه تکامل (#volution) روىکردهاى گوناگونى را در میان زیست شناسان (Biologists)، فیلسوفان علم (Philosophers of Scicnce) و عالمان دینى (Religious sclolars) برانگیخته است. این نظریه از بدو پیدایش تاکنون مراحل متعددى را پشت سر گذاشته و همواره مورد نقد و اصلاحاتى واقع شده که اهم آنها عبارتند از: 1- لامارکیسم، 2- نئولامارکیسم، 3- داروینیسم، 4- نئوداروینیسم، 5- موتاسیونیسم. الف) از منظر زیست شناختى (Biologic): اشکالات متعددى بر نظریه تکامل وارد ساختهاند، از جمله آنکه با تمام تلاشهایى که داروین در جمعآورى شواهد بر نظریه خویش به عمل آورده، از تفاوتهاى عمده و اساسى بین انسان و اجداد حیوانى مورد ادعاى وى (میمون) غافل بوده است. و برخى از این تفاوتها که «والاس» (Wallace) به آنها اشاره کرده عبارتند از: (1) فاصله عمیق میان مغز و قواى دماغى انسان و میمون. (2) تمایز زبانى آشکار بین انسان و میمون. (3) استعداد و توانایى آفرینش هنرى در انسان. (4) عدم تفاوت مغزى بین انسان متمدن کنونى و قبایل بدوى که داروین آنها را حلقه فاصل بین انسان متمدن و میمون خوانده است. (علم و دین، ایان باربور (Ian Barbour)، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، ص 99 - 141). همچنین «فیزیکو» (Phisico) طبیعى دان آلمانى و متخصص در تاریخ طبیعى انسان (Antropologist) مىگوید: «پیشرفتهاى محسوسى که علم تاریخ طبیعى انسان نموده، روز به روز خویشاوندى انسان و میمون را دورتر مىسازد.» (على اطلال المذهب المادى، فرید وجدى 103 - 108) . ب) از منظر فلسفه علم: نیز که معرفتى درجه دوم است، و رهبردهاى علمى،متدهاى برگزیده توسط دانشمندان، حاصل کار آنها و عوامل دخیل در نظر پردازىهاى علمى را مورد سنجش و داورى قرار مىدهد، دیدگاههاى گوناگونى عرضه شده که عبارتند از: (1) پوزیتویسم منطقى (Logical Positivism)(2) مینوگروى (Idealism) (3) واقع گروى خام (Naive Realism)(4) واقع گروى نقدى (Critical Realism) چهارمین نگرش که جدیدترین آنها به شمار مىآید، بر آن است که اساساً تئورىهاى علمى برآیند مشاهدات صرف و تحویل پذیر به دادههاى حسى نیست، بلکه تئورىها برآیند همکنشى دادههاى حسى و بر ساختههاى ذهنى دانشمند است. بنابراین نظریات علمى، اکتشافات محض نیستند و جنبه اختراعى نیز دارند. از اینرو نمىتوان اینگونه نظریات را نسخه طابق النعل بالنعل واقعیت و عینیت خارجى دانست. (علم و دین، ایان باربور، مترجم بهاءالدین خرمشاهى، ص 169 - 244) ج) از منظر دینى: در میان عالمان دینى و دیگر دانشمندانى که در پى تبیین دیدگاه اسلام پیرامون نظریه تکامل بر آمدهاند، روىکردهاى گوناگونى یافت مىشود که به اختصار عبارتند از: 1- ادعاى اینکه قرآن به صراحت از تکامل تدریجى و تحوّل انواع و پیوستگى نسلى دم زده است (خلقت انسان، دکتر سحابى). 2- رد تئورى تحولى خلقت (تفسیر المیزان ، ج 4 ، ص 153 - ج 9 ، ص 8 - ج 16 ، ص 269). 3- توجیه پذیرى نظریه تکامل از طریق آیات قرآن در صورت اثبات آن در علم.(داروینیسم یا تکامل انواع، جعفر سبحانى. نیز: فیلسوف نماها، مکارم شیرازى)؛ 4- در صورت اثبات نظریه تکامل در مورد دیگر جانداران، انسان حساب جداگانه و مستقلى دارد و پیوستگى نسلى با دیگر حیوانات ندارد.( خلقت انسان از نظر قرآن، معارف قرآن، خداشناسى، انسانشناسى، کیهانشناسى، محمدتقى مصباح یزدى)؛ 5- تفکیک وحى از مفسران آن (تکامل از نظر قرآن، على مشکینى اردبیلى)؛ 6- تفکیک زبانى علم و دین ( مقالات فلسفى، علل گرایش به مادیگرى، مرتضى مطهرى) براى توضیح بیشتر علاوه بر متون ذکر شده ر . ک : 1- موضع علم و دین در خلقت انسان، احد فرامرز قراملکى، نشرآرایه 2- مجله «کلام اسلامى»، شماره 15 18 3- تورات، انجیل، قرآن و علم، موریس بوکاى، ترجمه: مهندس ذبیحالله دبیر در این جا با مختصر توضیحاتى به ذکر دیدگاه علامه طباطبایى مى پردازیم: 1- اساسا تئورى تکامل از نظر تجربى ثابت نگردیده است، و وفاق و اجماعى (Conseuse) بر آن نیست. 2- آیات قرآن با صراحت و نص قطعى از هیچ یک از دو نظریه ثبات انواع (Fixism) و تحول انواع (Transformism) دم نزده است. لیکن ظاهر آیات مربوط به خلقت انسان با دیدگاه اول انطباق دارد. 3- ظواهر کتاب و سنت تا زمانى که با حجت دیگرى در تعارض نیفتد به حجیت خود باقى هستند. 4- با توجه به مقدمات فوق نمىتوان از مدلول ظاهرى آیات قرآن در این باره دست کشید. ( تفسیرالمیزان مراجع یاد شده). در پایان به ذکر چند نکته پیرامون این گفتمان مىپردازیم: 1- اینکه خداوند آفرینش خود را از طریق نظام علیت و اسباب و مسببات به انجام مىرساند، دلیل بر این نیست که لزوماً از طریق روند تحولى و از تک یاخته به پر سلولى باشد؛ بلکه آن مسأله قاعدهاى فلسفى و کلى است که به انحاى گوناگون قابل تصوّر و تبیین است. 2- مستفاد از ظاهر قرآن این است که انسانهاى کنونى همه از نسل آدم (ع) و حوا مىباشند و هیچ واسطه نسلى دیگرى بین آنها نیست؛ یعنى، هر چند انسانهاى دیگرى پیش از آدم بر زمین زیسته باشند، لیکن آنان بین حضرت آدم و انسان هاى پس از وى اختلاط نسلى ندارند. بنابراین یا خود حضرت آدم وابستگى نسلى به آنها دارد و یا ندارد: اگر داشته باشد دیگر انسانها از طریق وى به آنان متصل مىشوند. و اگر نداشته باشد، هیچ گونه اتصالى بین بنى آدم و انسانهاى پیش از وى نیست، چه آنکه قرآن فرموده است: {/Bوَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً{w15-21w}{I4:1I}/}؛ خداوند از آن دو (آدم و حوا) مردان و زنان بسیارى را منتشر ساخت»، (نساء ، آیه 1)
. 3- از نظر منطقى نفى نظریه تکامل لزوماً به معناى دفعى دانستن خلقت نیست؛ چنان که تبیین تدریجى بودن خلقت نیز منحصر به نظریه تحول انواع نمىباشد. و انطباق آیات قرآن با نظریه تبدل انواع نیازمند تأویل و دست کشیدن از ظواهر است و تا زمانى که این نظریه همچنان در بوته نقض و ابرام است، تأویل آیات و کنار نهادن ظواهر کتاب آسمانى روا نیست. 4- نفى نظریه تحوّل انواع به معناى ایستا و به کلى غیر تکاملى دانستن جهان نیست، بلکه ممکن است کسى این نظریه را نپذیرد و در عین حال معتقد به پویایى و تکاملى بودن نظام جهان شود، چنانکه فیلسوفان مسلمان پیش از پیدایش این نظریه در زیست شناسى، حرکت تکاملى در سراسر جهان مادى را از نظر فلسفى اثبات کرده بودند.
سه. آفرینش استمراری انسان
اینکه خلقت آدمیان و استمرار نسل بشر به صورت تدریجی است و هر انسانی با پشت سرنهادن مراحل تدریجی تکون جنینی به جهان می گذارد در قرآن و دانش بشری بیان روشن و دقیقی دارد.«جنین شناسان» مراحل شکلگیرى انسان در رحم را به سه مرحله تقسیم مىکنند:
1. مرحله توده جنینى (EMBRYONIC MASS)؛ این مرحله از هنگام لقاح و بارورى سلولهاى جنینى نر و ماده (fertilization) آغاز و تا پایان هفته دوم ادامه مىیابد.
2. مرحله جنینى (Embryonic period)؛ این دوره از هفته سوم آغاز و تا آخر هفته هشتم امتداد مىیابد. در طول این مدت، تمام دستگاههاى اصلى بدن ساخته مىشوند.
3. دوره فیتال (Fetal period)؛ از ماه سوم تا مرحله تولد را دوران فیتال و جنین را در این مرحله فتوس (Fetus) مىنامند.
این تقسیمبندى به اعتبار پارهاى از رخدادها در جهت سیر تکاملى جنین است. آنچه مرحلهاى را از مراحل پیشین جدا مىسازد، پارهاى از تحوّلات است که به گونه خاصى طبقهبندى شدهاند. این طبقهبندى لزوماً تابع شیوه واحدى نیست و مىتواند به اعتبارات دیگرى، به مراحل کمتر یا بیشتر تقسیم یابد. آنچه در اینجا مهم است، گزارش صحیح از چگونگى رشد و تحوّل در مراحل جنین است.
ادوار شکلگیرى جنین در قرآن
برخى از پژوهشگران مانند - دکتر محمدعلى البار - مراحل پیدایش و تکامل جنین از دیدگاه قرآن را هفت مرحله دانستهاند: 1. نطفه، 2. علقه، 3. مضغه (مخلقه و غیرمخلقه)، 4. عظام، 5. لحم، 6. تسویه، تصویر و تعدیل، 7. نفخ روح.
عمده آیاتى که در این رابطه مورد استفاده قرار مىگیرد، عبارت است از:
1. «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً»؛ دهر (76)، آیه 2.
؛ «هر آینه ما انسان را از نطفه آمیخته آفریدیم؛ ما او را مىآزماییم، پس او را شنوا و بینا قرار دادیم».
2. «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ. ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ...»؛ سجده (32)، آیه 8.
؛ «سپس [تداوم] نسل او را از چکیده آبى پست مقرر فرمود؛ آن گاه او را درست اندام کرد و از روح خویش در او دمید».
3. «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ»؛ علق (96)، آیه 2.؛ «انسان را از علق بیافرید».
4. «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً...»؛ مؤمن (40)، آیه 67.؛ «او است کسى که شما را از خاکى آفرید؛ سپس از نطفهاى، آن گاه از علقهاى و بعد شما را [به صورت] کودکى مىآورد...».
5. «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً. أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى»؛ قیامت (57)، آیه 38.؛ «آیا انسان مىپندارد که بیهوده رها مىشود؟! مگر او [قبلاً] نطفهاى نبود که در رحم ریخته مىشود؟ پس علقه شد و [خدایش ]شکل داد و درست کرد».
6. «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ...»؛ حج (22)، آیه 5.؛ «اى مردم! اگر درباره برانگیخته شدن در شکاید؛ پس [بدانید] که ما شما را از خاک آفریدهایم؛ سپس از نطفه؛ سپس از علقه، آن گاه از مضغة، داراى خلقت کامل و [احیاناً ]ناقص...».
7. «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ. ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ...»؛ مؤمنون (23)، آیه 14.؛ «آن گاه او را به صورت علقه درآوردیم؛ پس آن علقه را [به صورت] مضغة گردانیدیم و آن گاه مضغه را استخوانهایى ساختیم؛ بعد استخوانها را با گوشتى پوشانیدیم، آنگاه [جنین را در] آفرینشى دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است».
اکنون با توجه به اهمیت ویژه، به بررسى سه مرحله نخست از ادوار هفتگانه فوق و میزان انطباق و سازگارى آنها با دستاورهاى علمى مىپردازیم.
1. نطفه
نطفه در لغت به معناى «آب اندک» است و استعمال آن در «منى» از همینرو است ابن منظور، لسان العرب، النطفه و النطافه: القلیل من الماء...و به سمى المنى نطفه لقلّته.. این واژه همچنین درسلول نرینه «اسپرم» و «مادینه» (تخمک) و یا ترکیب آن دو (تخم) نیز استعمال مىشود، چنان که از آیه شریفه «...أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى»؛ قیامت (75)، آیه 38.، همین معنا قابل استفاده است. در ترجمههاى فارسى قرآن از ابتدا تاکنون معمولا اصل این واژه به کار رفته است و معادل پارسى در برابرش ننهادهاند؛ ولى در ترجمههاى انگلیسى قرآن، به جاى آن واژههاى زیر آمده است:
Drop.)Pickthall(:)Arbery(: Life Germ, )Shakir(: Droped Sperm, )H.Palmer(: Drop of Seed, Living
Sperm
اختلاف مترجمان در معادل گزینى، تا حدودى ناشى از استعمال گوناگون و وجوه مختلف معنایى این کلمه است.
نطفه امشاج
«امشاج» جمع مشیج و مشج به معناى آمیخته و مختلط است مشج بینما: خلط...(ج امشاج)، تاج العروس، 6.. در این رابطه با اینکه مقصود آیه از ترکیب نطفه چه مؤلفههایى است، احتمالات گوناگونى وجود دارد که اهم آن عبارت است از:
الف. آمیختگى و لقاح نطفه زن و مرد؛ این نگرش، رایجترین دیدگاه در میان مفسران پس از نزول وحى تا زمان حاضر بوده است. و کسانى مانند طبرى، ابن کثیر، مراغى، طبرسى و... آن را پذیرفتهاند. برخى چون مجاهد در تأیید این معنا آیه شریفه «...إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى...»؛ حجرات (49)، آیه 12 . را گواه گرفتهاند. در مسند احمد بن حنبل نیز آمده است: پیامبر(صلى الله علیه و آله) درباره چگونگى آفرینش انسان فرمود: «من نطفه الرجل و من نطفه المرأة»؛ به نقل از: خلق الانسان بین الطلب و القرآن، البار، محمدعلى، ص 194..
ب. ترکیب نطفه از عناصر و اجزاى گوناگون؛ موریس بوکاى (Maurice؛ Bucaille) در این زمینه مىگوید: مایع منوى از ترشحات مختلفى که از غدد زیر ناشى مىشود تشکیل شده است از:
1. بیضهها: ترشّح غده تناسلى مرد حاوى اسپرماتوزوئیدها است که سلولهاى درازِ واجد تاژکِ دراز، و غوطه ور در مایعى سرم گونهاند.
2. کیسههاى تخمى: این اعضا که مخازن اسپرماتوزوئیدند، نزدیک پروستات قرار گرفته و ترشح خاصى، بدون عناصر بارورکننده دارند.
3. پروستات: مایعى ترشح مىکند که به منى، ظاهر خامهاى و بوى ویژه مىدهد.
4. غدد ملحق به مجارى ادرار که عبارتند از: غدد کوپر (Cooper) یا غدد مرى (Mery) مترشّح مایعى سیال، و غدد لیتره (Littre) که مادهاى مخاطى ترشح مىکنند بوکاى، موریس، تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه دبیر، ذبیح الله، ص 270 271..
وى سپس مىگوید: «... چگونه مىتوان از توافق متن قرآنى با شناخت علمىاى که از این پدیدهها در عصرمان داریم، تحت تأثیر قرار نگرفت» همان، ص 273-272..
در رابطه با مقصود از آمیختگى نطفه در قرآن مجید، آیه شریفه «إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى»؛ حجرات (49)، آیه . احتمال اول را تقویت مىکند؛ ولى نافى احتمال دوم نیست. از این رو برخى از مفسران، مانند صاحب المیزان، گونه خاصى از آنها را ترجیح ندادهاند طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، 20.. در عین حال، با توجه به جمع بودن کلمه «امشاج»، به نظر مىرسد مقصود قرآن، گونههاى مختلفى از آمیختگى است و بر این اساس مىتوان هر دو وجه ذکر شده را با این آیه منطبق دانست. به هر حال دو نکته زیر مسلم است:
1. ابداعى بودن اصل اختلاط نطفه در قرآن (بهترین گواه بر این مطلب تاریخ جنینشناسى است که نشان مىدهد تا قرون اخیر مسئله آمیختگى نطفه به هیچ وجه در میان دانشمندان مطرح نبوده است).
2. انطباق پذیرى آن با آخرین ره آوردهاى علمى در جنینشناسى.
2. علق و علقه
دومین مرحله رشد و تکامل جنین از دیدگاه قرآن، «علقه» است. این واژه پنج مرتبه در قرآن، ذکر شده است آیات 5 سوره حج، 67 سوره غافر و 38 سوره قیامت.. در یک مورد نیز کلمه «علق» آمده است؛ لیکن در مورد اینکه آیا «علق» همان علقه است و هر دو بیانگر یک مرحله از ادوار جنینى مىباشند یا نه، رویکردهاى گوناگونى وجود دارد. از این رو هر یک را جداگانه مورد بررسى قرار خواهیم داد.
الف. علق
«علق» به معناى: «درآویختن»، «دل بستن»، «چیز چسبان»، «خون» و جمع علقه به معناى «زالوى خون مکنده» ابن منظور، لسان العرب، 267-10261.
و «آویزگاه» الفراهیدى، خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین، 2-1296 آمده است.
در برخى از ترجمههاى فارسى قرآن، معادلهاى زیر را برابر «علق» نهادهاند:
«خون بسته» (مکارم شیرازى)؛ «آویزک که همان اسپرماتوزوئید است» (فولادوند)؛ «خون بسته شده» (معزى)؛ «لخته خونى» (آیتى) و «یک نطفه زالووش» (بهبودى). در ترجمههاى انگلیسى نیز چنین آمده است:
shakir: Clot, )Yousuf Ali: Clot of congealed Blood, Arbery: Blood Clot H,Palmer:؛ Germ Cell, Pickthall.
صرف نظر از صحّت و سقم هریک از ترجمههاى فوق، جالب توجه این است که بسیارى از برگردانهاى بالا، چنین مىنماید که مترجمان «علق» را همان «علقه»؛ یعنى، مرحله بعد از انعقاد نطفه دانستهاند؛ ولى در ترجمه فارسى بهبودى و انگلیسى پالمر به مرحله اول؛ یعنى «نطفه» نزدیکتر است.
مفسران قرآن در گذشته چندان توجهى به مسئله اتحاد یا اختلاف معنایى این دو نکردهاند و تنها در دهههاى اخیر این مسئله مورد بررسى و کاوش قرار گرفته است. در تفسیر الفرقان آمده است:
«علق (نه علقه، زیرا علقه حالت دوم جنین و برآمده از علق مىباشد، اسم جنس کرمهاى کوچک چسبنده و جمع آن است. پس «علق» همان منى است که بر اثر چسبندگى «به هر چیزى چون لباس، بدن یا جدار رحم مىآویزد. و مجموع آن - که حاوى میلیونها نطفه یعنى، اسپرمهاى چسبان است و برخى به بعض دیگر آویخته و تماماً به جدار رحم مىچسبند - علق مىباشد...» الصادقى، محمد، الفرقان فى التفسیر القرآن بالقرآن و السنه، 30-313..
شاید بتوان بر جدایى «علق» از «علقه» چنین استشهاد نمود که قرآن در هیچ یک از مواردى که مراحل مختلف جنین را بیان نموده، از واژه «علق» استفاده نکرده و همواره کلمه «علقه» را به کار برده است مانند: آیات 5 سوره حج، 14 سوره مؤمنون، و 38 سوره قیامت. و در مواردى که درباره چگونگى تداوم نسل بشر است، تنها به ذکر یک مرحله بسنده مىکند و همواره همان مرحله نخست، یعنى، نطفه را (مبدأ اساسى پیدایش جنین) را یادآورى مىکند و هر بار یکى از وجوه و خصوصیات آن را بر مىشمرد؛ مانند: «أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ»؛ مرسلات (77)، آیه 20.، «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ»؛ سجده (32)، آیه 8. و «خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ...»؛ طارق (86)، آیه 6.. در این آیات واژههاى «مهین»، «سلاله»، «دافق» و «امشاج» هر یک بیانگر یکى از ویژگىهاى نطفه مىباشند. اکنون احتمال دارد مقصود از «علق»، همان مرحله آغازین تکوین جنین با بیان ویژگى کرم سان و زالووش بودنش باشد؛ لیکن در حدى نیست که بتوان با اطمینان کامل آن را پذیرفته و معناى دیگر را مردود دانست.
ب. علقه
«علقه» به چند معنا آمده است: «زالوى سرخرنگ آبزى» الفراهیدى، خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین، 2-1269.، «انگل خون مکنده آبزى، پاره لخته خون» الصحاح:... و العلق الدم الغلیظ،و القطعه منه العلقه. والعلقه دوده من الماء تمص الدم. و «انگل سرخرنگ آبزى که به بدن مىچسبد و از آن خون مىمکد...» ابن منظور، لسان العرب، 10-267..
در ترجمههاى فارسى و انگلیسى قرآن، معمولاً علق و علقه یکسان معنا شده است، ولى در ترجمه فارسى بهبودى «علقه» به معناى «به صورت یک کرم به جدار رحم چسبیده» 5:22 . و «به صورت کرم چسبان به جدار رحم» (67:40) آمده است. مفسران قرآن از دیر زمان غالباً «علقه» را به «خون بسته» معنا کرده کردهاند. در برخى از تفاسیر جدید قرآن مانند تفسیر طنطاوى (... ثم من علقه) اى دم جامد غلیظ. الجواهر فى تفسیر القرآن الکریم، الطنطاوى الجوهرى، 4-6 .، المیزان الطباطبائى، محمدحسین، المیزان فى التفسیر القرآن، قوله تعالى: «یا ایها الناس...»... و العلقه النطفه من الدم الجامد. 14-344 .، نمونه «اى مردم! اگر در رستاخیز تردید دارید به این نکته توجه کنید که ما شما را از خاک آفریدیم، سپس ازنطفه، و بعد از خون بسته شده...» تفسیر نمونه، 14-18، نیز همان، ص 207 . و... این معنا یافت مىشود. برخى از مفسران نیز معناى روشنى از آن ارائه نداده و به این بسنده کردهاند که حالت بعدى نطفه است الشیرازى، ناصر الدین بن سعید عبدالله بن عمر بن محمد، تفسیرالبیضاوى، (ثم خلقنا النطقه علقه) بان احلنا النطفه البیضاء علقه حمراء: 2-100.
رابطه با علم
اکنون این اشکال رخ مىنماید که در رویانشناسى نوین با ابزارهاى سنجش دقیق و چشم مسلح، تمام مراحل پیدایش و تکامل جنین مورد بررسى و کاوش قرار گرفته؛ ولى مشاهده نشده انسان از مرحله خون بسته عبور کند. لذا برخى تصریح کردهاند: «انسان هیچ گاه از مرحله خون بسته نگذشته است» بوکاى، موریس، تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه دبیر، ذبیح الله، ص 273 ..
بنابراین، با توجه به قطعى بودن مسئله فوق از نظر علمى و یگانگى آفریننده هستى و نازل کننده کتاب مبین و احاطه مطلق او به زوایاى هستى «أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»؛ ملک (67)، آیه 14. و صدق و راستى تردیدناپذیر آیات الهى و نیز اینکه کلمه علق و علقه داراى معانى گوناگونى هستند، به روشنى درمىیابیم که ترجمه و تفسیر آن به «خون بسته» درست نیست. در مقابل، دو معناى سازگار با ره آوردهاى علمى جدید، در برابر این واژه وجود دارد: «زالو» و «شىء آویزنده و چسبان». برخى معناى دوم را ترجیح داده و کلمه زالو را - که با شکل ظاهرى اسپرم مطابقت دارد - براى مرحله اول مناسب دیدهاند.
موریس بوکاى مىگوید: «استقرار تخم در رحم به وسیله رشد ترغابههایى (Villosite) که دنباله واقعى تخماند، به وقوع مىپیوندد که همانند ریشهها در خاک مىرویند تا آنچه براى رشد تخم لازم است، از جداره عضو برگیرند. این ترغابهها تخم را به رحم مىآویزند. شناخت آنها از زمانهاى جدید است». وى سپس با اشاره به آیه «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ»؛ علق (96)، آیه 2. مىگوید: «چیزى که آویخته مىشود، ترجمه کلمه «علق» است... و این کاملاً پاسخگوى واقعیتى است که امروزه به اثبات رسیده است. این مفهوم در چهار آیه ر.ک: آیات 5 سوره حج، 14 سوره مؤمنون، 67 سوره غافر و 37 و 38 سوره قیامت . دیگر که تطورات متوالى از قطره منى تا پایان را ذکر مىکند، یادآورى شده است» البار، محمد على، خلق الانسان بین الطب و القرآن، ص 203 ..
البار نیز مىگوید: «... اساساً علقه به هر چیزى که بچسبد و بیاویزد، اطلاق مىگردد... علقه نیز چنین عمل مىکند، زیرا به جدار رحم چسبده و در آن لانه مىگزیند...» دیدگاه بوکاى و البار هر دو مبتنى بر وحدت معنایى علق و علقه مىباشد، ولى در صورت تفاوت معنایى آن دو، مسئله راه حل دیگرى مىطلبد.. بر اساس این معنا کلمه «علقه» معناى وصفى دارد و بیانگر مرحله لانه گزینى نطفه گشنیده مىباشد. «دکتر على البار» مهمترین و بارزترین ویژگى این مرحله تا پایان دوره توده جنینى را پیوند و آویختگى مىداند و کلمه «علق» را دقیقترین توصیف آن مىشمارد همان مدرک، ص 204..
اکنون این سؤال پدید مىآید: چرا مترجمان و مفسران قرآن - به ویژه قدما - علقه را به خون بسته تفسیر کردهاند؛ در حالى که این مطلب از نظر علمى مردود است؟ «البار» چنین پاسخ مىدهد: «علقه از هر سو با خون لخته گون احاطه شده است. آن گاه اگر بدانیم که حجم علقه در حال آویختن از 14 میلیمتر تجاوز نمىکند، درمىیابیم که چرا مفسران پیشین تأکید مىورزیدند علقه خون بسته است... آرى، علقه با چشم غیرمسلح دیدنى نبوده، اما از هر سو خون گرداگردش را فراگرفته است. بنابراین تفسیر علقه به خون بسته ناشى از مشاهده با چشم غیر مسلّح است...» همان جا..
3. مضغه
«مضغة» مشتق از «مضغ»(جویدن) و به معناى: «پاره گوشت به قدر یک بار جویدن المضغة: النطفة التبى تمضع من لحم و غیره، المنجد: 765. و «لقمه جویده از گوشت و غیر آن» است الصادقى، محمد، الفرقان فى تفسیر القرآن، بالقرآن والسنة، 18 و 17 / 189..
در ترجمههاى فارسى قرآن «مضغه» چنین ترجمه شده است: «چیزى شبیه گوشت جویده شده» (مکارم شیرازى)؛ «مضغة» (فولادوند)؛ «گوشت جویده شده» (معزى)؛ «پاره گوشت» (الهى قمشهاى)؛ «به صورت یک قطعه گوشت جویده» (بهبودى) و «پاره گوشتى» (آیتى). در ترجمههاى انگلیسى نیز آمده است:
flesh.A Tissue )Arbery(, a lump of Flesh)Shakir(, a Foetus lump)Yousuf Ali(, an
embryonic lump)H.Palmer(, a little lump)Pickthall(, Shapeless lump of
در تفاسیر آمده است: ««ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ» و آن پاره گوشت کوچکى است به قدرى که جویده شود و تحوّل یافته علقه مىباشد» تفسیر البیضاوى، 2 / 100.؛ «فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً»؛ «آن را به پاره گوشتى تبدیل کردیم» سید قطب، فى ظلال القرآن، 5 / 581. برخى نیز مضغة را به خون غلیظ تفسیر کردهاند: «و از علقه به مضغه، و آن پارهاى از خون غلیظ است که نام و شکل ویژهاى ندارد...» همان، 6 / 16. و «و از علقة به مضغه، آن گاه که آن نطقه آویزنده بزرگ شود و به لختهاى از خون غلیظ مختلط تبدیل گردد» ر.ک: خلق الانسان بین الطب والقرآن، ص 369 - 370.. به نظر مىرسد تفسیر «مضغه» به خون غلیظ، نه از نظر لغوى درست است و نه از دیدگاه علمى. البته آنچه در ترجمه بهبودى و مکارم آمده است، با ره آوردهاى علمى و مشاهدات ابتدایى، بدون استفاده از ابزارهاى علمى پیشرفته، مطابقت دارد.
در بررسىهاى علمى معمولاً این مرحله را با تحوّلاتى که از هفته سوم؛ یعنى، دوره جنینى (Embryonic Period) و پیدایش سومایتها آغاز مىشود، تطبیق دادهاند.
البار مىگوید: «ظهور سومایتها با پیدایش قوسهاى حلقى (Pharyngeal؛ Arches) که در نتیجه شکافهاى ایجاد شده در طبقه خارجى(اکتودرم) و رشد طبقه میانى (مزودرم) پدید آمده، همراه است. در نتیجه این دگرگونىها پنج جفت از قوسهاى فارینژیل، در ناحیه فوقانى جنین (درست زیرگرده سر) پدید مىآید. بنابراین، مضغه یا پاره گوشتى که دندانها جویده و بیرون انداخته، دقیقترین وصف این مرحله است؛ زیرا قوسهاى حلقى و سومایتها به جنین دقیقاً شکل مضغه را مىبخشد» همان منبع..
به نظر مىرسد در این مرحله قرآن به بیان شکل ظاهرى جنین - که به صورت «لقمه جویده» مىباشد - بسنده کرده است. البته اگر مضغه به معناى «گوشت جویده شده» باشد؛ خالى از بیان جنس جنین؛ یعنى، اشتمال برموادى گوشت مانند نیست. در عین حال باید توجه داشت که مقصود از گوشت در اینجا، غیر از اجرام عضلانى است که پوشش استخوانها را تشکیل مىدهد و قرآن از آن به «لحم» تعبیر کرده است. با توجه به آنچه گذشت، مىتوان از آموزههاى جنین شناختى قرآن تا مرحله مضغه چنین نتیجه گرفت:
1. قرآن براى اولین بار، پرده از آمیختگى نطفه انسان برمىافکند و این مطلب هر چند از نظر رویان شناسان تا قرن نوزدهم میلادى پوشیده مانده بود؛ ولى براى مفسّران قرآن، بخشى از این حقیقت (یعنى ترکیب نطفه از منى مرد و ترشحات رحم زن) روشن و آشکار بوده و در تفاسیر خود از آن سخن گفتهاند.
2. قرآن مجید براى نخستین بار از آویزندگى و لانه گزینى تخم سخن به میان آورده است. این حقیقت بر مفسران و مترجمان قرآن مخفى مانده بود تا آنکه در پى دستیابى به میکروسکوپ و انقلاب در دانش رویانشناسى، معناى درستى از مطالب قرآن به دست آمد.
3. در مرحله سوم بیان قرآن مجید، عمدتاً با شکل ظاهرى جنین انطباق کامل دارد؛ گرچه خالى از بیان جنس جنین نیز نمىباشد.